wort dictionary
FADE

bedeuten

intransitiv

۱. یعنی؛ معنی دادن، معنی/ معنا داشتن، معنی چیزی... بودن؛ منظور/ مراد از چیزی... بودن

itr. (einen best. Sinn haben); [hat]

مثال‌ ها:

این لغت یعنی چه؟ معنی این لغت چیست؟ این لغت چه معنی می دهد؟

was bedeutet dieses Wort?

معنی این علامت/ منظور از این نشانه این است که...

dieses Zeichen bedeutet ...

نمی دانی مادر بودن یعنی چه

sie weiß nicht, was es bedeutet, Mutter zu sein

۲. به معنای/ به معنی چیزی بودن؛ به منزله چیزی بودن، حکم چیزی را داشتن، در حکم چیزی بودن، به مثابه چیزی بودن، دلالت داشتن بر، دال بر چیزی بودن؛ علامت چیزی بودن

itr. (besagen, darstellen, sein); [hat]

مثال‌ ها:

ولی این به این معنا/ به معنای این خواهد بود که، و این یعنی

das würde jedoch bedeuten, dass

پول یعنی قدرت، پول (به منزله) قدرت است

Geld bedeutet Macht

این امر (برای ما به منزله) پیشرفت بزرگی بود

das bedeutet (für uns) einen großen Fortschritt

ابر همیشه نشانه باران نیست

Wolken bedeuten nicht immer Regen

چیز عمده ای/ مهمی نیست؛ اهمیتی ندارد

das hat nichts zu bedeuten

معنی این کار چیست؟ (منظور از این عمل، حرف چیست؟)

was soll das bedeuten?

۳. ارزش/ اهمیت داشتن برای، مهم بودن برای، اهمیت دادن؛ بودن

itr.; jmdm/ für jmdn. etwas bedeuten (wichtig sein); [hat]

مثال‌ ها:

(نظر) او برای من خیلی ارزش دارد

er/ seine Meinung bedeutet mir viel

صد یورو برای او ارزشی ندارد/ چیزی نیست

hundert Euro bedeuten nichts für ihn

برای من پول مهم نیست

Geld bedeutet mir nichts

۴. [به اشاره یا تلویحا] فهماندن به؛ خواستن از؛ اشاره کردن به

tr., jmdm. etwas bedeuten (zu verstehen geben)

مثال‌ ها:

(به اشاره) به او فهامند که خاموش بماند/ برود

sie bedeutete ihm Stillschweigen/ zu gehen

(تلویحا) به من فهامندند که موضع خود را تغییر دهم

mir wurde bedeutet, meine Haltung zu ändern