beanspruchen
transitiv۱. خواستار چیزی شدن، خواستار چیزی بودن، خواستن؛ ادعا کردن؛ مطالبه کردن
Recht, Erbe usw.; [hat]
۲. اشغال کردن؛ گرفتن، بردن؛ احتیاج داشتن
Platz; Zeit usw.
این کار چقدر وقت می برد؟
wie viel Zeit beansprucht das?
۳. فشار آوردن به، بار بزرگی بودن بر دوش؛ تمام وقت/ انرژی کسی را گرفتن
Person; jmds. ganze Kraft, Zeit usw.; [hat]
کسی را به شدت (خیلی) مشغول کردن؛ همه ی وقت و انرژی کسی را گرفتن
jdn. stark (sehr) beanspruchen
۴. (بیش از حد) فشار آوردن به؛ بیش از حد کار کشیدن
Maschine usw.; [hat]
این طور که تو رانندگی می کنی لاستیک های ماشینت سابیده می شوند (فشار بر لاستیک ها وارد می شود)
bei deiner Fahrweise werden die Reifen stark beansprucht
فعلا خیلی مشغولم (خیلی گرفتارم)
ich bin zurzeit sehr beansprucht
۵. استفاده کردن از؛ برخوردار/ بهره مند شدن از؛ به کار گرفتن
Gebrauch machen von; [hat]
۶. تحت اثر عامل یا نیروی قرار گرفتن
[Bauingenieurwesen]
۷. مدعی چیزی بودن
[Politik]