wort dictionary
FADE

ausstehen

intransitiv

۱. [انجام نشدن]

fehlen

مثال‌ ها:

جوابش هنوز نیامده/ نرسیده است، هنوز به ما جوابی نداده است

seine Antwort steht noch aus

هنوز تصمیمی گرفته نشده است

die Entscheidung steht noch aus

۲. [سختی، درد، گرسنگی] کشیدن؛ [بدی]‌ دیدن؛ [رنج] بردن

erleiden

مثال‌ ها:

دوره پر ترس و اضطرابی را پشت سر گذاشته ام

ich habe große Angst ausgestanden

۳. خوشش نیامدن از، بدش آمد از؛ (تاب)‌ تحمل کسی را نداشتن؛ چشم دیدن کسی را نداشتن

jmdn./ etwas nicht ausstehen können

عبارات کاربردی:

چشم دیدن او را ندارم

ich kann ihn nicht ausstehen

۴. تحمل کردن

[*][hat]

۵. کم داشتن؛ فاقد بودن

[*][hat]

۶. پرداخت نشده ماندن

[*][hat]

مثال‌ ها:

مطالبات پرداخت نشده

ausstehende Forderungen

۷. قال قضیه کنده شده است

die Sache ist ausgestanden