wort dictionary
FADE

ausmachen

transitiv

۱. خاموش کردن (چراغ؛ رادیو؛ آتش)؛ قطع کردن؛ بستن

auslöschen, ausschalten; [*][hat]

۲. [در دوردستها] کشف/ پیدا کردن؛ دیدن؛ معلوم کردن؛ مشخص کردن؛ (با دقت یا با دوربین نگاه کردن و) شناسایی کردن

erkennen, feststellen; [*][hat]

مثال‌ ها:

من چیزی نمی بینم

ich kann nichts ausmachen

توانست کشتی را در افق کشف کند/ ببیند

er hat das Schiff am Horizont ausgemacht

نمی شد با اطمینان معلوم/ مشخص کرد که چرا...

er lließ sich nicht mit SIcherheit ausmachen, warum...

هواپیما های/ مواضع دشمن را شناسایی کردن

die feindlichen Flugzeuge/ Stellungen ausmachen

۳. قرار گذاشتن، تعیین/ معیین کردن؛ توافق کردن در مورد

vereinbaren; [*][hat]

مثال‌ ها:

با کسی قراری گذاشتن/ وقتی را قرار گذاشتن برای؛ وقت تعیین کردن (برای)

mit jmdm. einen Termin ausmachen für

مگر قرار/ بنا (بر این) نبود که، مگر قرار نگذاشته بودیم که

wir hatten doch ausgemacht, dass

در ساعت مقرر؛ در محل مقرر

zur ausgemachten Stunde an ausgemachter Stelle

قرار بر این بود که ...

es war ausgemacht, dass ...

قرارش این نبود

das war nicht ausgemacht

۴. حل کردن، حل و فصل کردن، به توافق رسیدن در مورد،‌ توافق کردن/ کنار آمدن در مورد

klären, erledigen; [*][hat]

مثال‌ ها:

ما قضیه را بین خودمان حل (و فصل) کردیم،‌ در این مورد خودمان (با هم) به توافق رسیدیم

wir haben die Sache unter uns ausgemacht

قضیه ای را دوستانه حل (و فصل) کردن

etwas in Güte ausmachen

در این مورد باید خودت تصمیم بگیری

das musst du mit die selbt ausmachen

چیزی را بین خود حل و فصل کردن

etwas unter sich ausmachen

این موضوع را بین خودتان حل و فصل کنید!

macht das unter euch aus!

۵. شدن، بودن؛ در آمدن؛ بالغ بودن بر،‌ بالغ شدن بر

betragen

مثال‌ ها:

تفاوتش فقط پنجاه متر می شود/ است

der Unterschied macht nur 50 Meter aus

(قیمتش/ مبلغش/ مقدارش) چقدر می شود؟/ چقدر در می آید؟

wie viel macht es aus?

مخارج بالغ بر دویست یورو می شود

die Kosten machen 200 Euro aus

۶. بودن، بخشیدن؛ ساختن؛ تکشیل دادن

bilden, darstellen

مثال‌ ها:

گیرایی این تابلو در رنگهای آن است، آنچه به این تابلو گیرایی می بخشد رنگهای آن است

die Farbe machen den Reiz des Bildes aus

این قسمت اعظم درآمدش را تشکیل می دهد

das macht den größten Teil seines Einkommens aus

۷. تاثیر/ نقش داشتن، مهم بودن، اهمیت داشتن

ins Gewicht fallen; [*][hat]

مثال‌ ها:

یک درصد چندان تاثیری نخواهد داشت

ein Prozent wird kaum etwas ausmachen

مهم نیست!؛ تاثیری ندارد!؛ عیب ندارد!

das macht nichts aus!

۸. مانعی/ ایرادی/ عیبی داشتن (برای)؛ مزاحمتی بودن/ ایجاد زحمت کردن (برای)؛ فرق کردن (برای)

(es) jmdm. etwas ausmachen

مثال‌ ها:

مانعی دارد که کمی دیرتر بیایم؟

macht es dir etwas aus, wenn ich später komme?

اگر برایتان ایجاد زحمت نمی کند،‌ اگر مانعی نمی بینید، اگر برایتان اشکالی ندارد

wenn es Ihnen nichts ausmacht

برای من فرق نمی کند؛ از نظر من مانعی ندارد؛ مزاحمتی برای من ایجاد نمی کند

das macht mir nichts aus!

مانعی ندارد (مزاحمتی برایتان ایجاد نمی کند) اگر سیگار بکشم؟

macht es Ihnen etwas aus, wenn ich rauche?

۹. (از زمین) کندن؛ (از زمین) بیرون آوردن

Baumstumpf, Kartoffeln usw