auslösen
transitiv۱. به کار انداختن
tr. (in Gang setzen); [*][hat]
۲. به کار افتادن
sich auslösen
۳. باعث/ موجب (بروز) چیزی شدن؛ برانگیختن؛ به [خشم، شوق و غیره] آوردن؛ پدید آوردن
tr. (Freude, Streik; Begeisterung; Wut usw.); [*][hat]
مثال ها:
این تصمیم باعث موجی از اعتراض شد
diese Entscheidung löste eine Welle des Protestes aus
مرگ او همه را متاثر کرد
sein Tod löste allgemeine Erschütterung aus
موجب پدید آمدن چیزی در کسی شدن؛ چیزی در کسی پدید آوردن
etwas bei jdm. auslösen
۴. آزاد کردن (به وسیله ی پرداخت پول)؛ باز خریدن
[*][hat]
۵. تولید کردن
[*][hat]