ausführen
transitiv۱. به اجرا/ به عمل درآوردن، عملی/ اجرا کردن؛ به (موقع) اجرا گذاشتن ؛ صورت دادن
Plan, Beschluss, Befehl usw.; [*][hat]
مثال ها:
انجام پذیر/ عملی/ قابل اجرا بودن
sich ausführen lassen
۲. انجام دادن؛ به عمل آوردن
Reparatur, Bewegung; Untersuchung usw.; [*][hat]
۳. (به خارج) صادر کردن (کالا)
Ware; [*][hat]
۴. بردن و گرداندن، بیرون بردن؛ (به) گردش بردن (بیرون از منزل)
Kranke, Besuch, Hund usw.; [*][hat]
۵. شرح/ توضیح دادن، تشریح/ روشن کردن؛ بیان کردن، بیان داشتن
Gedanke, Theorie usw.; [*][hat]
مثال ها:
چنانکه قبلاًشرح دادم
wie ich vorhin ausgeführt habe
شرح بیشتری (به دست) دادن درباره
etwas näher ausführen
همانطوریکه قبلا توضیح دادم
wie ich bereits ausführte
۶. کشیدن؛ نوشتن؛ ساختن
Skizze usw.