ausbrechen
transitiv/intransitiv۱. (شکستن و) کنده شدن، درآمدن
herausbrechen
قلاب از دیوار کنده شده است
der Haken ist aus der Wand ausgebrochen
۲. فرار کردن (از)، گریختن (از)،در رفتن (از) [عا] (زندان؛ قفس)
aus dem Gefängnis usw.; [*][ist]
از زندان در رفتن
aus dem Gefängnis ausbrechen
ببر از قفسش فرار کرده است
der Tiger ist aus seinem Käfig ausgebrochen
۳. جدا شدن (از)، ترک کردن (چیزی را)
aus einer Gemeinschaft
۴. تغییر جهت دادن؛ رم کردن
Pferd usw.
۵. [ّبه طرفی] کشیده شدن، سُر خوردن
Auto usw.
۶. شدن؛ در گرفتن؛ به پا شدن؛ ناگهان شروع شدن؛ به هوا بلند شدن؛ ناگهان اتفاق افتادن
Brand, Aufstand, Krieg, Jubel usw.; [*][ist]
دعوا در گرفت
ein Streit brach aus
ناگهان شروع کرد به عرق کردن
ihm brach der Schweiß aus
۷. ناگهان بروز کردن/ شیوع یافتن
Krankheit
۸. شروع به فوران/ آتشفشانی کردن، دوباره فعال شدن، سر باز کردن آتشفشان
Vulkan; [*][ist]
۹. ناکهان شروع به کاری کردن؛ [گریه/ قهقهه] سردادن؛ [به خنده] افتادن، [از شادی فریاد] بر آوردن؛ [خشمگین] شدن [و از این قبیل]
ausbrechen in Akk. (in Weinen, Jubel usw.)
به گریه افتادن؛ زیر گریه زدن
in Tränen (in Weinen) ausbrechen
۱۰. شکستن (و کندن از)، درآوردن (از)
tr.; ausbrechen aus (herausbrechen); [*][hat]
۱۱. برگرداندن، استفراغ/ قی کردن، بالا آوردن [عا]
tr.; erbrechen; [*][hat]
۱۲. از مسیر خارج شدن
[*][ist]