auflegen
transitiv۱. گذاشتن [روی چیزی]؛ پهن کردن؛ انداختن؛ کشیدن؛ چیدن؛ زدن؛ چسباندن؛ مالیدن؛ تکیه دادن [و غیره]
tr. (auf etwas legen); [*][hat]
مثال ها:
صفحه (ی تازه ای) گذاشتن (روی گرامافون)
eine (neue) Platte auflegen
نوار زخم (روی زخم) گذاشتن/ چسباندن
ein Pflaster (auf eine Wunde) auflegen
۲. گوشی را گذاشتن
tr., itr. (den Hörer); [*][hat]
مثال ها:
گوشی (تلفن) را گذاشتن
den Hörer auflegen
۳. چاپ کردن، به چاپ/ به طبع رساندن، منتشر کردن، انتشار دادن
tr. (Buch usw.); [*][hat]
مثال ها:
(تجدید) چاپ شدن، (مجدداً) به چاپ رسیدن/ انتشار یافتن
(neue/ wieder) aufgelegt werden
۴.
tr.; jmdm./ sich etwas auflegen => auferlegen