wort dictionary
FADE

aufkommen

intransitiv

۱. درگرفتن

Wind, Gewitter usw.

۲. پیش آمدن (برای)، ایجاد شدن (در)،‌به وجود آمدن (در)؛ بیدار شدن (در)؛ دست دادن (به)؛ پدید آمدن

(in jmdm) aufkommen (Gedanke, Misstrauen; Gefühl usw.); [*][ist]

مثال‌ ها:

برای آنکه سوء تفاهمی پیش نیاید، برای رفع هر گونه سوء تفاهم

um kein Missverständnis aufkommen zu lassen

ما نباید جای هیچ گونه شبهه در این مورد باقی بگذاریم که

wir dürfen keinen Zweifel darüber aufkommen lassen, dass

۳. باب شدن؛ رایج شدن، رواج پیدا کردن،‌ به بازار آمدن

Mode, Sitte; Erfindung usw.; [*][ist]

۴. حریف کسی شدن،‌ از عهده/ پس کسی (یا چیزی) بر آمدن، کاری از دست کسی ساخته بودن در برابر

aufkommen gegen (gegn jdn. oder etwas aufkommen)

مثال‌ ها:

حریف او نمی شوی

du kommst gegen ihn nicht auf

۵. (پرداخت/ مسوولیت چیزی را) بر عهده گفتن/ متقبل شدن/ تقبل کردن/ عهده دار شدن

aufkommen für; [*][ist]

مثال‌ ها:

پرداخت هزینه های/ بدهیهای کسی را بر عهده گرفتن

für jmdn./ für jmds. Schulden aufkommen

خسارتی را جبران کردن، جبران ضرری را بر عهده گرفتن

für einen Schaden aufkommen

امنیت مردم را تامین کردن، مسوولیت ایمنی مردم را بر عهده گرفتن

für die SIcherheit der Bevölkerung aufkommen

مخارج را (خسارت وارد آمده را) به عهده گرفتن

für die Kosten (für den entstandenen Schaden) aufkommen

۶. (از زمین) بلند شدن، پاشدن [عا] روی پای خود ایستادن

aufstehen; [*][ist]

۷. شفا پیدا کردن، سلامت خود را بازیافتن، بهبود یافتن، حال کسی خوب شدن [عا]

gesund werden

۸. (در دور و بر خود) به کسی میدان/ اجازه عرض اندام ندادن

niemanden neben sich aufkommen lassen

۹. از دور پیدا شدن، در افق ظاهر شدن؛ نزدیک شدن

Schiff usw.; [*][ist]