aufhaben
transitiv/intransitiv۱. بر سر داشتن (کلاه)؛ بر چشم داشتن (عینک)
tr. (tragen); [*][hat]
مثال ها:
عینک نزدم نبود، عینک به چشمم نبود
ich hatte die Brille nicht auf
کلاه سرش بود
er hatte einen Hut auf
۲. (تکلیف/ مشق) داشتن
tr. (als Hausaufgabe); [*][hat]
مثال ها:
ما برای فردا تکلیف (مشق) نداریم
wir haben für morgen nichts auf
۳. باز بودن
itr. (Geschäft usw.); [*][hat]
مثال ها:
مغازه هنوز باز است
der Laden hat noch auf
۴. بازگذاشتن؛ باز کردن؛ باز بودن؛ باز نگهداشتن
tr. (Tür usw.); [*][hat]
مثال ها:
پنجره شان را باز گذاشته اند، پنچره شان باز است
sie haben das Fenster auf
دهانش را باز کرده بود، دهانش باز بود
er hatte den Mund auf
حالا باید چشمهایت را باز کنی، دیگر باید مواظب باشی
jetzt musst du die Augen aufhaben