aufbringen
transitiv۱. (پول چیزی را) فراهم کردن، دست و پا کردن [عا]
Geld, Miete usw.; [*][hat]
۲. تامین کردن
Kosten usw.; [*][hat]
۳. داشتن؛ کردن؛ از خود نشان دادن؛ به خرج دادن
haben, zeigen; [*][hat]
جرات نکردن که...، جرات آن را نداشتن که...
nicht den Mut aufbringen, zu ...
در قبال جوانان از خود تفاهم لازم نشان دادن
das nötige Verständnis für die Jugend aufbringen
جسارت انجام کاری را پیدا کردن
den Mut zu etwas aufbringen
۴. (به زحمت) باز کردن
Tür, Schloss, Kiste usw.; [*][hat]
۵. پخش/ منتشر کردن
Gerücht usw.; [*][hat]
این شایعه را چه کسی پخش کرده است
wer hat denn nur dieses Gerücht aufgebracht?
۶. باب/ مرسوم کردن، مد کردن [عا]
neues Wort usw.; [*][hat]
۷. عصبانی کردن، به خشم آوردن، برآشفته کردن؛ [عا:] از کوره در بردن، آتشی کردن
zornig machen; [*][hat]
کسی را خشمگین کردن
jdn. aufbringen
خیلی عصبانی بود
er wahr sehr aufgebracht
۸. تحریک کردن علیه؛ [دو نفر را] به جان هم انداختن
aufbringen gegen (aufwiegeln); [*][hat]
۹. دزدیدن
Schiff; [*][hat]
یک کشتی را به تصرف درآوردن
ein Schiff aufbringen
۱۰. تربیت نمودن
[*][hat]