anrichten
transitiv۱. آماده/ حاضر کردن؛ [نیز:] چیدن؛ سس زدن، عمل آوردن، درست کردن
Speise; [*][hat]
مثال ها:
ناها را آماده کردن؛ میز ناهار را چیدن
das Mittagessen anrichten
(جعفری اضافه کردن، فلفل و نمک زدن و) سالاد درست کردن
Salat (mit Petersilie, mit Gewürz) anrichten
میز چیده است، غذا حاضر است
es ist angerichtet!
۲. به بار آوردن؛ به راه انداختن؛ [افتضاح] بالا آوردن
Unheil; Blutbad usw.; [*][hat]
مثال ها:عبارات کاربردی:
خسارت بار آوردن
Schaden anrichten
کشت و کشتار کردن
ein Blutbad anrichten
عجب دسته گلی به آب دادی!
das hast du ja etwas Schönes angerichtet!
دیگه چه دسته گلی به آب دادی؟
was hast du wieder alles angerichtet?