anmachen
transitiv۱. زدن (به)، وصل کردن (به)، نصب کردن
anmachen an Dat. (Gardine, Bild, Zettel usw.); [*][hat]
۲. روشن کردن (چراغ؛ رادیو؛ آتش)؛ باز کردن
Feuer, Licht, Heizung usw.; [*][hat]
۳. (هم زدن/ قاتی کردن و ) درست کردن؛ عمل آوردن؛ آماده کردن (خمیر؛ گچ؛ سالاد)
zubereiten; [*][hat]
مثال ها:
(سرکه و روغن زدن و) سالاد درست کردن
Salat (mit Essig und Öl) anmachen
ملاط درست کردن، ملاط عمل آوردن
Mörtel anmachen
۴. اذیت کردن، مزاحم کسی شدن؛ تحریک کردن؛ [نیز:] سر صحبت را بازکردن با
Mädchen usw.; [*][hat]
مثال ها:
با دختری هم صحبت شدن (به قصد تور کردن)
ein Mädchen anmachen
۵. سر ذوق آوردن، به (شور و) شوف آوردن
mitreißen; [*][hat]
۶. غر زدن سر، تندی کردن با، سر دعوا داشتن با
sich aggressiv benehmen
عبارات کاربردی:
ولم کن!؛ دست از سرم بردار!
mach mich nicht an!