alt
Adjektiv۱. پیر، سالخورده؛ کهنسال
älter, älteste (bejahrt)
مرد پیر، پیرمرد
ein alter Mann
پیرها، سالخوردگان
eine Mensch/ Leute
خانمی (نسبتاً) مسن
eine ältere Dame
اسب پیری
ein altes Pferd
درختی کهنسال
ein alter Baum
پیر شدن؛ شکسته شدن
alt werden
این عینک او را مسن می کند/ پیر نشان می دهد
die Brille macht sie alt
دستهای پیر و لرزانش
ihre alten zittrigen Hände
پیر و جوان، خرد و کلان، همه
Alt und Jung
۲. سال؛ سن؛ پیر؛ بزرگ؛ ارشد
ein bestimmtes Alter habend)
شما چند سال دارید؟ چند ساله اید؟ چند سالتان است؟
wie alt sind Sie?
بیست ساله است، بیست سال دارد
er ist 20 Jahre alt
شصت ساله شده است، رفته است توی شصت سالگی [عا]
sie ist 60 Jahre alt geworden
او از من مسنتر است، سنش از سن من بیشتر است
er ist älter als ich
سنش دو برابر سن من است، دو برابر من سن دارد
er ist doppelt so alt wie ich
(درست) همسن من است
sie ist (genau) so alt wie ich
ما همسن هستیم، سنمان یکی است
wir sind gleich alt
جوانتر اس سنش می نماید/ نشان می دهد
er sieht nich so alt aus, wie er ist
مایر بزرگ/ پیر
der alte Meier
برادر بزرگم/ بزرگترم
mein älterer Bruder
بزرگترین دخترم، دخترم بزرگم
meine älteste Tochter
پسر ارشدمان، بزرگترین پسرمان
unser ältester Sohn; unser Ältester
طفل دوماهه
ein zwei Monate altes Kind
یک بچه ی سه ساله
ein drei Jahre altes Kind
۳. کهنه؛ دست دوم، کارکرده، مستعمل؛ نیمدار؛ قراضه
nicht mehr neu
لبسهای کهنه/ دست دوم/ نیمدار
alte Kleider
اتومبیل کهنه/ دست دوم
ein altes Auto
چیزی را دست دوم خریدن
etwas alt kaufen
این دوچرخه چقدر کار کرده است؟
wie alt ist das Fahrrad?
۴. کهنه؛ مانده؛ بیات (مواد غذایی)
nicht mehr frisch
نان بیات/ کهنه/ مانده
altes Brot
رد پای کهنه
eine alte Spur
۵. [مربوط به] پارسال، [مال] سال پیش
Ernte, Kartoffel usw.
۶. قدیمی؛ پرسابقه؛ کهنه کار؛ دیرینه، دیرین؛ کهن
langjährig
یکی از دوستان قدیمی من/ دیرین من
eine alte Freundin von mir
دوستی پرسابقه/ دیرینه
eine alte Freundschaft
شرکتی با سابقه پنجاه ساله، شرکت پنجاه ساله
eine 50 Jahre alte Firma
کارمندی قدیمی/ پرسابقه/ کهنه کار
ein alter Mitarbeiter
سنت دیرینه/ کهن/ قدیمی
eine alte Tradition
۷. کهنه، قدیمی؛ پیش پا افتاده
Schlager, Witz usw.
۸. [مربوط به] دوران باستان؛ قدیم؛ باستانی، کهن؛ [مربوط به] قرون وسطی
Volk, Sprache
۹. عتیقه، قدیمی
Möbel, Münze, Druck usw.
۱۰. همیشگی؛ پیشین؛ سابق
unverändert, schon bekannt
همه چیز به روال همیشگیش پیش می رود
es geht alles seinen alten Gang
با همان منظره همیشگی روبرو شدند
es bot sich ihnen das alte Bild
به عادت همیشگی
aus alter Gewohnheit
اینجا هیچ چیز تغییر نکرده است/ همه چیز همان طور است که بود
hier ist alles beim ALten geblieben
همان آدم همیشگی است
er ist (ganz) der Alte
همه چیز کما فی السابق می ماند؛ همان آش است و همان کاسه
alles bleibt beim alten
همان قضیه/ بساط همیشگی
immer das alte Lied/ die alte Platte
۱۱. سابق، قدیم؛ قبلی، پیشین
ehemalig; vorig
دوباره در جاهای سابق خود نشستن
die alten Pläzue wieder einnehmen
معلم سابقم
mein alter Lehrer
قراردادهای قبلی/ سابق را تمدید کردن
die alten Verträge verlängern
پالتو قبلیت/ سابقت بیشتر به تو می آمد
dein alter Mantel hat dir besser gestanden
Grammatik
POSITIV | alt |
KOMPARATIV | älter |
SUPERLATIV | am ältesten |