aktivieren
transitiv۱. به فعالیت واداشتن، به فعالیت انداختن؛ تحرک بخشیدن به؛ فعال کردن، فعال ساختن
[hat]
مثال ها:
به فعالیت افتادن؛ تحرک پیدا کردن؛ فعال شدن/ گشتن
aktiviert werden
کسی را به عملی فعال کردن
jdn. zu etwas aktivieren
۲. فعال کردن
[Bauingenieurwesen]