wort dictionary
FADE

ahnen

transitiv

۱. به دل کسی افتادن، به دل کسی برات شدن، دل کسی گواهی دادن، احساس/ پیش بینی کردن؛ خبر داشتن؛ حدس زدن؛ بو بردن

[hat]

مثال‌ ها:

به دلم افتاده بود که این مصیبت اتفاق می افتد

ich hatte das Unglück geahnt

از کجا می توانستم خبر داشته باشم که، کف دستم را بو نکرده بودم که

ich konnte doch nich ahnen, dass

روحت خبر ندارد که این کار چقدر سخت است

du ahnst nicht, wie schwer das ist

بی آنکه اصلاً خبر داشته باشد که، نگو که

ohne zu ahnen, dass...

حدس زده ام که ...

ich habe es doch geahnt, dass ...

عبارات کاربردی:

به دلم برات شده که، می ترسم نکند...

mir ahnt, dass... ugs.