wort dictionary
FADE

abwickeln

transitiv

۱. [از قرقره، کلاف و نظایر آن] باز کردن

tr. (Draht, Verband, Knäuel usw.); [*][hat]

۲. ترتیب کاری را دادن،‌تکلیف کاری را روشن کردن، انجام دادن، به انجام رساندن، به اتمام رساندن

tr. (Auftrag usw.); [*][hat]

مثال‌ ها:

معامله ای را تمام کردن

ein Geschäft abwickeln

۳. اتفاق افتادن، رخ/ روی دادن؛ برگذار شدن؛ پیش رفتن؛ [نیز:‌] گذشتن

sich abwickeln