abweichen
intransitiv۱. منحرف شدن از،دور افتادن از، دور/ خارج/ پرت شدن از، پرت افتادن از
von Weg, Thema usw.; [*][ist]
مثال ها:عبارات کاربردی:
از موضوع خارج شدن
von Thema abweichen
یک سر سوزن از عقیده اش پایین نیامد
er wich nicht um Haaresbreite von seiner Meinung ab
۲. چیزی را کنار گذاشتن/ ترک کردن، [عادتی] از سر کسی افتادن
von einer Gewohnheit usw.
۳. تفاوت/ فرق/ اختلاف داشتن (با)، فرق کردن (با)، نخواندن (با)، متفاوت بودن (با)؛ مباینت/ مغایرت داشتن (با)
abweichen von (verschieden sein, nicht gleichen); [*][ist]
مثال ها:
استثا بودن، خارج از قاعده بودن/ از یک قاعده پیروی نکردن
von der Regeln abweichen/ von der Regel abweichen
۴. صرف نظر کردن از، دست کشیدن از، چشم پوشیدن از، چشم پوشی کردن از، منصرف شدن از؛ گذشتن از
von einem Plan usw.