abverlangen
transitiv۱. مطالبه کردن از، خواستن از؛ فشار آوردن به؛ مستلزم چیزی بودن؛ طلبیدن
tr.
مثال ها:
از کسی بابت چیزی/ در ازای چیزی پول مطالبه کردن
jmdm. Geld für etwas abverlangen
تا آنجا که ممکن است از موتور کار کشیدن/ به خود فشار آوردن
dem Motor/ sich das Äußersten abverlangen
مستلزم حد اکثر ورزیدگی کسی بودن
jmdm. das Letzte an Können abverlangen
از کسی چیزی مطالبه کردن (خواستن)
jmdm. etwas abverlangen