wort dictionary
FADE

abschwatzen

transitiv

۱. (با چرب زبانی) چیزی را تلکه کردن از، کسی را تیغ زدن/ تیغیدن؛ (آنقدر گفتن تا متقاعد کردن و) گرفتن

[*][hat]; jmdm. etwas abschwatzen

مثال‌ ها:

آنقدر به پدرش گفت تا متقاعدش کرد و از او پول گرفت

er hat seinem Vater Geld abgeschwatzt