wort dictionary
FADE

abschlagen

transitiv

۱. قطع کردن [با ضربه]؛ زدن؛ از تن جدا کردن؛ انداختن؛ شکستن

tr.

مثال‌ ها:

یکی از شاخه ها(ی درخت) را قطع کردن/ زدن

einen Ast (vom Baum) abschlagen

گوشه های چیزی را زدن‌/ قطع کردن

die Ecken abschlagen

سر ماری را از تن جدا کردن

einer Schlange den Kopf abschlagen

درختی را/ درختهای جنگلی را انداختن/ قطع کردن/ زدن

einen Baum/ einen Wald abschlagen

هیزم شکن

Holz abschlagen

دسته فنجان را شکستن

die Henkel von der Tasse abschlagen

۲. رد کردن، خواهش کسی را، نپذیرفتن، قبول نکردن، امتناع کردن، دریغ داشتن

tr. (jmdm. eine Bitte usw. abschlagen

مثال‌ ها:

نمی توانم خواهشش را رد کنم/ به او جواب رد بدهم

ich kann es ihm nicht abschlagen

خواهش کسی را رد کردن

jdm. eine Bitte abschlagen

۳. پس زدن؛ (حمله کسی را) دفع کردن

tr. (zurückschlagen)

۴. زدن، شوت کردن؛ ضربه آزاد زدن [دروازه بان]

tr., itr.; Fußball