abrackern
intransitiv۱. جان کندن، زحمت کشیدن، (خر) حمالی کردن؛ [نیز:] زورزدن، سعی کردن
sich abrackern
مثال ها:
به خاطر بچه های خود جان کندن
sich für seine Kinder abrackern
(تمام مدت) زور می زد (تا شاید بتواند) چمدان را حمل کند
er rackerte sich mit dem Koffer ab