abmachen
transitiv۱. کندن؛ برداشتن؛ باز کردن، پاک کردن (از بین) بردن، بر طرف کردن
تابلویی را ( از روی در) برداشتن/ (از در) کندن
ein Schild (von der Tür) abmachen
بند بسته را باز کردن
die Schnur vom Paket abmachen
گل کفشها را پاک کردن
den Schmutz von den Schuhen abmachen
رنگ چیزی را ( از بین) بردن
den Rost abmachen
۲. قرار گذاشتن، تعیین/ معین کردن؛ توافق کدرن
vereinbaren
قرار بود که، بنا بود که، قرار بر این شده بود که، قرار گذاشته بودیم که/ قرار شد که ...
wir hatten abgemacht, dass/ es wurde abgemacht, dass ...
باشد! قبول ( دارم)!
abgemacht!
(برای کاری) وقتی را با کسی قرار گذاشتن
mit jmdm. einen Termin abmachen (für)
وقت ملاقات با کسی را تعیین کردن
einen Termin mit jdm. abmachen
۳. حل کردن، حل و فصل کردن، به توافق رسیدن/ توافق کردن/ کنار آمدن در مورد؛ فیصله دادن
klären, erledigen
قضیه ای را دوستانه حل (وفصل) کردن
etwas im Guten/ gütlich abmachen
در این مورد خودتان باید با هم کنار بیایید/ مساله را حل کنید
das müsst ihr untereinander/ unter euch abmachen
قضیه بلافاصله حل شد/ فیصله پیدا کرد
die Sache war schnell abgemacht
باشه! قبوله!
abgemacht!