abklopfen
transitiv۱. تکاندن، (کوبیدن و) گردگیری کردن
tr. (Staub, Jacke usw.)
مثال ها:
خاکستر سیگار را تکاندن
die Asche von der Zigarette abklopfen
۲. معاینه کردن [با ضربه انگشت، با مشت] (پزشک)
tr. (Brust, Patient, Wand usw.)
۳. [ ارکستر را با زدن چوب میزانه] متوقف کردن،قطع کردن
tr., itr.,
مثال ها:
رهبر ارکستر با زدن چوب میزانه ارکستر را متوقف کرد
der Dirigent klopfte ab
۴. وارسی کردن/ کنترل کردن
tr., fig.
مثال ها:
صحبت استدلالهای کسی را وارسی کردن
jmds. Argumente auf ihre Stichhaltigkeit hin abklopfen
چیزی را برای یافتن اشتباهاتی کنترل کردن
etwas auf Fehler (hin) abklopfen