abhalten
transitiv۱. جلو چیزی را گرفتن، مانع [نفوذ یا ورود] چیزی شدن، جلوگیری/ ممانعت کردن از
Lärm, Kälte, usw.
۲. مانع شدن از، باز داشتن از؛ نگذاشتن که
jmdn abhalten von (hindern an)
مثال ها:عبارات کاربردی:
این امر نمی تواند مانع شود از اینکه من/ مرا بازدارد از اینکه ...
das kann mich nicht abhalten von ...
کسی را از انجام اعمال ناسنجیده بازداشتن
jmdn. von unüberlegten Handlungen abhalten
مانع/ مزاحم کارم شد، نگذاشت کار کنم
er hat mich von der Arbeit abgehalten
مانع کار کسی شدن
jdn. von der Arbeit abhalten
بفرمایید کارتان را بکنید، نمی خواهم وقتتان را بگیرم
lassen Sie sich nicht abhalten
۳. برگذار کردن، تشکیل دادن، برپا کردن؛ به عمل آوردن، انجام دادن
Versammlung, Besprechung usw.
مثال ها:
جلسه ای تشکیل دادن
eine Sitzung abhalten
۴. بچه ای را سرپا گرفتن
ein Kind abhalten