abhaken
transitiv۱. (مورد انجام شده را در یک لیست) علامت زدن، تیک زدن [عا]
Namen auf einer Liste usw.
عبارات کاربردی:
قال قضیه ای کنده شده است؛ موضوعی خاتمه پیدا کرده است
etwas ist abgehakt
۲. از قلاب برداشتن/ در آوردن
vom Haken nehmen
۱. (مورد انجام شده را در یک لیست) علامت زدن، تیک زدن [عا]
Namen auf einer Liste usw.
قال قضیه ای کنده شده است؛ موضوعی خاتمه پیدا کرده است
etwas ist abgehakt
۲. از قلاب برداشتن/ در آوردن
vom Haken nehmen