abfangen
transitiv۱. گیرآوردن، به چنگ آوردن؛ رسیدن به ، گیر انداختن، دستگیر کردن
Brieg, Kurier usw.
مثال ها:
جلوی کسی یا چیزی را گرفتن
jdn. oder etaws abfangen
۲. دفع کردن
Schlag, Gefahr usw.
۳. (دوباره) مسلط شدن به، مهار/ کنترل کردن، به حال عادی برگرداندن
Auto, Flugzeug usw.
۴. گیر آوردن
erwischen
۵. مانع (رسیدن به مقصد) شدن
۶. شمع زدن (در ساختمان سازی)
۷. جلوگیری، بازداری، ممانعت
[Bauingenieurwesen]