wort dictionary
FADE

abfallen

intransitiv

۱. ریختن

Blätter, Früchte, Putz usw.

مثال‌ ها:

در پاییز برگ ها می ریزند

im Herbst fallen die Blätter ab

۲. رسیدن (به کسی)، نصیب کسی شدن، نصیب بردن، دست کسی را گرفتن،‌گیر کسی آمدن

abfallen für (als Gewinn, Vorteil)

مثال‌ ها:

در این میان چیزی هم به تو می رسد/ دست تو را می گیرد،‌ تو هم در این میان بی نصیب نمی مانی

dabei fällt etwas auch für dich ab

چیزی به کسی می رسد؛ چیزی گیر کسی می آید

etwas fällt für jdn. ab

۳. برگشتن (از)، رو گردان شدن (از)؛ پست کردن ( به) جدا شدن (از)؛ شوریدن (بر)؛ اعراض کردن (از)

abfallen von (abtrünnig werden)

مثال‌ ها:

از خدا/ از دین (از اعتقاد) برگشتن

von Gott/ vom Glauben abfallen

از حزبی جدا شدن

von einer Partei abfallen

مشتریها دارند(‌از ما) روگردان می شوند/ بر می گردند

die Kunden fallen ab

۴. شیب داشتن، شیب پیدا کردن، سرازیر شدن

Hand, Gelände, Straße usw.

مثال‌ ها:

پرشیب بودن، شیب تندی داشتن/ پیدا کردن

steil abfallen

۵. چیزی برابری نکردن (با)، به پای کسی/ چیزی نرسیدن؛ افت/ نزول/ تنزل کردن (نسبت به)

abfallen gegen (Schlechter sein/ werden)

مثال‌ ها:

این رمان با رمان اول برابری نمی کند

dieser Romen fällt gegen den/ neben dem ersten ab

در پایان پرده اول بشدت افت کرد

er fiel am Ende des ersten Aktes stark ab

۶. افت/ نزول کردن، پایین آمدن، تقلیل پیدا کردن، کاهش/ نقصان یافتن،‌رو به کاهش گذاشتن، از شدت افتادن

nachlassen