wort dictionary
FADE

aberkennen

transitiv

۱. محروم کردن؛ سلب کردن

[*] [hat]

مثال‌ ها:

کسی را از چیزی محروم کردن، حق برخورداری از چیزی را از کسی سلب کردن، حق استفاده از چیزی را از کسی گرفتن

jmdm. etwas aberkennen

کسی را از (برخورداری از) حقوق اجتماعی محروم کردن

jmdm. die bürgerlichen Ehrenrechte aberkennen

حق استفاده از عنوان دکتری از او سلب شد

ihm wurde der Doktortitel aberkannt