Zwang
derPlural: Zwänge
Genitiv: (e)s
۱. اجبار؛ الزام؛ ایجاب
Notwendigkeit, Verpflichtung
مثال ها:
اجباری / الزامی در کار نیست؛ اجباری / الزامی نیست که شرکت کنید
es besteht kein Zwang (zur Teilnahme)
اوضاع و احوال ایجاب می کرد که دست به این کار بزند
unter dem Zwang der Verhältnisse musste er das tun
با اجبار، با اعمالِ زور، بزور، اجباراً
unter Zwang
از روی اجبار، باجبار، اجباراً
aus Zwang
۲. فشار؛ قید و بند
moralischer, sozialer usw.
مثال ها:
زیرِ فشارِ روحی قرار داشتن
unter einem inneren Zwang stehen
قید و بندِ عرفهای اجتماعی
der Zwang der Konvention
جلوِ خود را گرفتن؛ به خود فشار آوردن
sich Zwang antun
تعارف / رودربایستی نکنید، راحت باشید
tun Sie sich keinen Zwang an!
۳. وسواس؛ وسواسِ ذهنی