Opfer
das۱. فداکاری؛ از خود گذشتگی، از جان گذشتگی، ایثار
Aufopferung
فداکاری کردن (برای)
(ein) Opfer bringen (für)
برای کمک به کسی از هیچ فداکاری ای دریغ نداشتن
kein(e) Opfer scheuen, um jmdm. zu helfen
با از خود گذشتگی
unter großen Opfern
وقت زیادی صرف کردن (برای)
viele Opfer an Zeit usw. bringen (für)
۲. قربانی
(als Gabe, auch Unfallopfer usw.)
زلزله قربانیان بیشماری به جا گذاشت، زلزله قربانیان بیشماری داشته است
das Erdbeben forderte zahlreiche Opfer
قربانی کسی یا چیزی شدن؛ به وسیله ی کسی یا چیزی کشته (زخمی؛ معیوب و غیره) شدن
jdm. oder einer Sache zum Opfer fallen
او قربانی سهل انگاری خود شد
er wurde ein Opfer seines eigenen Leichtsinns
قربانی جنگ شدن
Opfer des Krieges werden
عده ی بسیاری به دام این شیاد افتادند/ قربانی این شیاد شدند
vielen wurden das Opfer dieses Scharlatans
طعمه ی حریق شدن
ein Opfer der Flammen werden
چیزی را در راه کسی قربانی کردن
jdm. etwas zum Opfer bringen
جانوری قربانی کردن
ein Tier zum Opfer bringen