wort dictionary
FADE

Halt

der
Plural: Halte
Genitiv: (e)s

۱. تکیه‌گاه؛ اتکا؛ گیر

unz.; auch fig. (Stütze)

۲. ثبات؛ اراده؛ پایداری

unz. (innere Festigkeit)

مثال‌ ها:

بی‌ثبات، ضعیف‌النفس، بی‌اراده؛ [نیز:] بیچاره، درمانده

ohne Halt

۳. توقف

(Aufenthalt, Pause)

مثال‌ ها:

بدونِ توقف، یکسره

ohne Halt

توقف کردن، ایستادن

Halt machen

عبارات کاربردی:

کسی را بازداشتن/ متوقف‌ کردن، جلوی کسی را گرفتن

jmdm. Halt gebieten