Feder
diePlural: Federn
Genitiv: NULL
۱. پَر (پرنده)
(Vogelfeder)
عبارات کاربردی:
با مال دیگران پز دادن
sich mit fremden Federn schmücken
۲. سرقلم
(Federspitze)
۳. قلم؛ [مج: نیز] خامه؛ کِلک
(Schreibfeder usw.)
عبارات کاربردی:
شروع بهنوشتن کردن، قلم بر کاغذ گذاشتن
zur Feder greifen
قلم نیشدار داشتن
eine scharfe (spitze) Feder führen
بهقلمِ او، از او
aus seiner Feder
۴. فنر
مثال ها:
فنرش پریدهاست/ دررفتهاست
die Feder ist gesprungen
۵. (به صورت جمع در زبان عامیانه) تخت، رختخواب
Pl.; (Bett)
مثال ها:
هنوز خواب است/ توی تخت استف هنوز توی رختخواب دراز کشیده است
er liegt/ steckt noch in den Federn